احساس خسته

 

باورم شد رفتن تو

 

به راه افتاده ام

 

در جاده دلتنگی و بی قراری هایم

جاده بارانی ایست

و صدای قدم هایم سکوت این بیراهه را میشکند

دلم رضای رفتن نمیداد

دلم هنوز هم پیش تو بود

ولی

در را برایم باز کردی و با بی رحمانه ترین جملات ممکن

از رفتنم گفتی و از خستگی حضورم

نجوای دلت برایم باز تکرار میشود

خسته شدی از من

چاره ای نیست

میروم از کنارت

تنهایت میگذارم با تمام احساسات پاکت

پای رفتن در من نیست

ولی دل ماندن هم ندارم

به خدا میسپارم دست هایت را

دست هایی که روزی پناهگاه امنی برای تنهایی هایم بود

و باز زیر گوشت نجوا کنان میگویم

هنوز هم دوستت دارم

به خدا مبسپارمت !!!


نوشته شده در  چهارشنبه 89/5/20ساعت  7:6 صبح  توسط مهفام 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
حرف دل
زیبا ترین های 2010به بیان تصویر
طنز ازدواج
شوهر شناسی سنتی
طنز ضد اقایون
[عناوین آرشیوشده]