به سر افکار خوب یاوری بود
تو را هرگز نمیدانم ولی کن
دل من در پی خود باوری بود
از پشت زمانه روی بر من کن
پیراهن سرخ آتشی برتن کن
یک لحظه بیا به دشت خورشیدی من
تکلیف من و دل مرا روشن کن
دل بسته انم که دل بسته نباشم
خواهنده آنم که سر دسته نباشم
انصاف نباشد که در این راه خطر خیز
تو خسته ترین باشی ومن خسته نباشم