احساس خسته

تبلور اختلالات روحی در شعر نو فارسی

 15 بهمن 83

دکتر بیژن باران

073010 این جستار به مسابقه ادبی والس در 1383 فرستاده شد؛ اکنون با کمی ویرایش به روز می شود.

خلاصه. این مقاله گام نخستین جستاری در دو جهت در ادبیات معاصر ایران است.  نخست، مناسبات اختلالات روحی با خلاقیت ادبی را بررسی میکند.  دوم، تبلورات این مناسبات را در پیش کسوتان شعر نو، تحت ژانر ادبی مرثیه خوانی، مورد کنکاش قرار میدهد.  یکی از مضار روال تکوین مدنیت جدید، اختلالات روحی و خلجانهای ذهنی در شهروندان مساعد است.  در میان انسانهای حساس باید باین پرسش پاسخ داده شود:  آیا خلاقیت ادبی منجر به اختلالات روحی می شود یا برعکس؟ رابطه خلاقیت ادبی با هزینه روحی در غرب، هم بطور آماری و هم نظری، نشان داده شده است.

در ایران، مرثیه خوانی در بستر تاریخی- فرهنگی با جنبه غالب روال غم، گناه، قیام در مراسم اجتماعی بسیار چشم گیر است. سنت رثاء، با تنوع فراوان شکل، شامل مویه بر امور شخصی، گروهی، ملی می شود. این لایه  بر شعر نو چون اعتیاد همه گیر از شاعران به خوانندگان پذیرا سرایت میکند؛ میتواند یکی از دلایل انزوای ادبی ایران در ادبیات جهان هم باشد. شادی در جهان امروزی از الویت ویژه ای برخوردار است. 

نسل پس از جنگ دهه 60 خود را با شجاعت از تخدیر سنت گریه و تعرض انفعالی میخواهد برهاند. با انطباق این دو، مناسبات و تبلورات، بر برخی آثار شاعران نو، متون آنها با برد ادبی- اجتماعی شان مورد نقدی نوین قرارمیگیرند.  تا خواننده ابزار جدیدی در لذت، آموزش، نقد  این آثار در دست داشته باشد؛ بتواند اشعار معاصر فارسی را با این ابزار محک بزند.

 مقدمه. ادبیات بخش مهمی از فرهنگ جوامع متلاطم خاور میانه قرن 20م است. این تلاطم رسیدن به ارزشهای اجتماعی غربی ست که با خود دشواریهایی هویتی را بهمراه دارد. مدرنیسم غرب دو جزء مشخص داشته که هر کدام طرفداران خود را دارد: مدرنیزاسیون ساختارهای کلان ملی مورد علاقه دولت و شرکتهای خارجی؛ مدرنیته نهادهای شهری مورد حمایت مردم و نهادهای مدنی جهانی.

 تلاشی حیات قومی، با فروپاشی شبکه گسترده ش، تشکیل خانواده خود- اتکا با تطویل امانی دوره پرورشی در شهرهای پرجمعیت پرحادثه، منجر به ظهور بیگانگی و خلجان ذهنی، شواهد جنایی در همسایگی/ رسانه ها، رفتارهای نوین اجتماعی می شود. ادبیات یکی از ارکان طلیعه دار مدرنیته، تجدد فرهنگ عرفی، است که  محتوایش تبیین گذار به زندگی شهری و ارتباط جهانی می باشد.  شاید تبیین این استحاله شباهت به شرح اسطوره گیلگمش به سرزمین اموات و روایت سفر پیدایش یا جنسیس تورات داشته باشد- ولی در ابعاد بسیار وسیعتر و سریعتر.

 در طول تاریخ، ایران بخاطر فلات بودن کشور و نداشتن سدهای طبیعی مانند دریا، دیوار چین، کوه مورد تهاجم مکرر اقوام همسایه قرار گرفته است.  در فرهنگ این ویژگی بصورت جنبه غالب شیون در رسوم اجتماعی است.  شاید دوگانگی فلسفی باستانی ایران ریشه در دو فصلی بودن سال بشکل زم/ تاب، مصاف دو نیروی بد/ خوب داشته باشد. 

 شاید این دو رویی رفتاری نتیجه دوران آرامش و تحت تهاجم بودن مردم باشد.  شاید در استحاله تاریخی صوفی گری- حرص مال، خصوصیات فرهنگی مردم به دو غایت متضاد برسد: افراط - تفریط، تملق- بی حرمتی، نیاز تقاص در مقابل خشونت، تعرض انفعالی، آرمان خواهی، سوز و ساز، غم– تقدیر گرایی، نفرین/ عاق، مردم آزاری – مهمان دوستی.  هجران  خصیصه فرهنگی غالب است که بصورت یک ژانر شعری مرثیه/ رثایی در ایران بسیار قدیمی و مسلط است.  این ژانر ادبی زمینه ساز تبلور اختلالات روحی مانند شخصیت منفعل- تعرضی و طریقی برای تسکین آسیب دیدگان را در بر دارد. 

ویژگی  زاری در ادبیات لایه های زیر را بتدریج بر شعر افزوده است:

1- میدان لغوی محاط بر تنهایی، غم، گناه، بیگانگی.

2- ترکیبات منفی زندگی مانند مرگ، خفگی، انزوا.

3- نقد سنت در تقابل با قدرت. این هم از نظر فرهنگی (تغییر رفتاری، عربنمایی، نوجویی، فرنگی مآبی، دامن زدن به نهادینگی تجدد) و هم از نظر سیاسی (در تضاد با نظام محافظه کار و مدافع منافع اقشار صاحب نفوذ با ثروت، قدرت، منزلت)، امید به منجی. 

4- قیام بضد سنت رایج و مقاومت در مقابل اجحاف و جور، همصدایی با ستم زدگان و مستضعفان.

در این جستار نشان داده می شود که شعرنو می تواند حامل تبلور التهابات درونی شاعر، واکنش او به نیاز سنت مرثیه باشد.  همچنین پذیرش آن از طرف خواننده می تواند بیانگر روحیات افراد با اختلالات روحی – خفیف یا شدید- باشد. توجه شود که آثار هدایت برای نوجوانان از طرف اولیا منع میشود.  در حالیکه این آثار رفیع ادبی تنها بر جوانان مستعد آسیبهای روحی اثر سوء داشته؛ در اکثر جوانان منجر به رشد ادبی و تلطیف احساس و بیانشان می شود.

برترین ویژگی مدنیت نو، تسریع اجتماعی آزادی فردی در ذهن سنتی مملوکان است.  فردیت با پدیده مدرنیته رابطه تنگاتنگ دارد.  بخش مهمی از ادبیات شعر است که راوی این تکوین غولین، یک پا در سنت و یک پا در آینده، میباشد. شاعر با مدرنیته برای نخستین بار در کانون هستی خود، ذهنش، آزاد میشود. دیگر نیازی به عرفان، مداحی، صله خواهی، مجیزگویی ندارد. اگر شاعران در آثار خود عمدا و عمدتا هوادار مدرنیته باشند، آنها پیشروند.  لذا شعر پیشرو را باید نخست در آزادی ذهن شاعر نو دید سپس در 2 رکنش، محتوا و شکل.

آزادی ذهن والا ترین خصیصه شعر نو است که شاعر خواستار مدرنیته را در رابطه قطری با قدرت خواستار مدرنیزاسیون قرار می دهد. اکثریت شاعران پیشرو محتوای کار خود را بهمزمانی با این تکوین سترگ کوک می کنند. قلیلی که شکل را اولویت داده با اتکا بر ریخت وپاشهای دولتی مصاحبه، شو، زبان بازی، سفر فرنگ – کوتاه مدت جنجالی و در نهایت حاشیه ای اند.  شاید این مداخله دولتی به انزوای ادبیات فارسی در جهان نیز کمک می کند. رک، دکتر فروزان سجودی، شرق5.

تاریخچه شعر نو. یکی از عناصر عمده ذهن شاعر وجدان است.  تعریف و مساحی محل آن در مغز بماناد.  وجدان در فرهنگ یک ثابت است. در ایران، از 4 هزار سال پیش، در سروده های زرتشت و منشور ملل کوروش تا نطقهای آتشین مزدک/ بابک، از ابیات انسانی سعدی، رباعیات منطقی خیام، غزل منصفانه حافظ، اشعار اجتماعی عشقی/ یزدی تا آثار افسرده هدایت و فروغ حضور وجدان بوضوح تبلور دارد. 

در قرون وسطا 3 مکتب عراقی، خراسانی، هندی؛ در دوران معاصر 3 سبک کلاسیک، نیمایی، سپید/ پسا- مدرن در شعر فارسی نام برده شده.  در بین 2 انقلاب مشروطه و جمهوری، شعر نوین نخست در معنی نو شد؛ همچون آثار اعتصامی، عشقی، لاهوتی، دهخدا، یزدی، ایرج، بهار، عارف، شهریار. سپس در شکل از نظر وزن، قافیه و تقطیع به روز شد. ازمیان ِ رفتگان ِ شعر نو، خمسه اول (نیما، شاملو، فروغ، اخوان، سهراب)، خمسه ثانی (رحمانی، مشیری، ح مصدق، گلسرخی، کسرایی)، خمسه ثالث (ابتهاج، سلطانپور، مختاری، سیرجانی، نادرپور)؛ از زندگان خمسه یکم (کدکنی، خویی، براهنی، آزرم، سیمین) را باید نام برد.

شعر نو با نشر افسانه نیما در 1300 ه.ش. زاده شد.  اصالت نیما در جهت تکامل تاریخی فرهنگ ایرانی باب طبع رهروان مطرح شعر فارسی معاصر واقع شد. آثارش منجر به ورود چهره های قوی شعر نو شد که بقول نیما از ‘رود‘ وجودش آب گرفتند: "پی ات بگرفته نوخیزان ز راه دور بس آیند." پس مانایی نیما نه فقط در لذت / آموزش خوانندگانش، بلکه با ایجاد مکتب اصیل و عینی، نه سلیقه فردی و محفل بازی، ادبی شعر نو ادامه یافت. 

شهرت یک شاعر را می توان برحسب عوامل زیر مساحی کرد: سیطره هنری پس از مرگ، توجه جهانی به خلاقیت، جهت دهی/ پیشتازی در حوزه هنری، تاثیر بر همکاران/ عامه، اصالت کارهای خلاق، دامنه افتخارات در طول زندگی.  برد ادبی/ اجتماعی پدیده عینی است؛ بر پایه ذکر شاعر در تجمعات، بین دانش جویان، سازمانها، سایتها، نشریات و اثرگذاری آنها بر مکتب، سبک، روند شعر، تاریخ، مسئولیت/ پایداری او و معراجش به ضمیر ملی میباشد. 

این برد بر اساس مقوله های مذکور هم بترتیبی است که در بالا در خمسه ها ذکر شد.  شاملو بدعتهای هنری نیما را در آثارش بوجه احسن تکامل بخشید - با نوآوریها و فعال اجتماعی بودن.  اخوان بحور نیمایی را با تلفیق اسطوره ‘مزدشتی‘، زبان حماسی، شوخ طبعی تغزلی، اشراق عمیق حوادث اجتماعی، ارتقای بسیار درخشان داد. کاربرد مصالح محلی و فولک لر در شعر نیما منبع غرور و راه گشایی برای شاعران شهرهای دیگر ایران شد: س. سپهری- کاشان، ار احمدی – کرمان، کدکنی- مشهد، براهنی- تبریز. جهت گیری سیاسی نیما در جهت آرمانهای روستا و شهر در شاعران نو به رویکرد جنسیت، ملی، خلقی، طبقاتی انجامید. تاکید نیما بر فرد، منجر به ادامه کارش در جنسیت زنانه  به نوع دید فروغ و سیمین کمک کرد.

مهمترین نوآوری نیما ‘من‘ مرکزی آثار اوست.  این در کار پیروان او - مردان – ادامه داشت.  ولی ’یک ماهی سیاه کوچولو‘ بفکر رفتن از برکه به دریا بود - با علم تمام به خودش، خواندن آثار خیام، مولوی، شاعران نوسرا، دیالوگ در سفر فرنگ با چپ، هوش فطری.  او ‘من‘ یابی نیما را بر خود منطبق کرد. برای نخستین بار در ادب فارسی محتوا و شکل شعر مونث آغاز و تکوین یافت.  این شاعر پرکار و کم عمر فروغ فرخزاد بود. او نظرات نیما و رهروانش را همچون شاگردی ژنی سریع گرفته؛ در آثارش باز تولید کرد.  بخاطر اصالتش، رهروان زیاد - هم در صفوف زنان وهم مردان - دارد.  او اسلوب نیما را با هنر بصری نقاشی، سینما، تئاتر رئالیسم ایتالیایی تلفیق کرد.

فروغ در آفرینش ادبی یکی از قلل شعر نو شد- با پیروانی در افغانستان، جمهوریهای شمالی و دیگر زبانهای فلات ایران. فروغ یک مجموعه کامل است – مانند نیما، هدایت، شاملو.  زندگی، اشعار، آثار اینها مثل مصالح معماری یک کاخ باشکوه میباشد. برای مثال، حتی تیتر کتابهای فروغ این معماری را در خود دارد- اسیر {داخل} دیوار عصیان {برای} تولدی دیگر {می کند} تا "ایمان بیآور" د. اکثر شاعران فاقد این معماری کامل ناشی از اشراق استراتژیک رشدند. در این جستار، بمداقه برخی آثار خمسه اول (نیما، اخوان، شاملو، فروغ ، سپهری) بعلاوه یک نویسنده (هدایت) بسنده می شود.

در جنبش تجدد، مخالفت با پدرسالاری و زدودن خشونت، زنان در صف جلو یند. آنان با حضور فعال، جامعه را برای همه لطیفتر، انسانی تر می کنند.  جامعه دربرگیرنده محیط زیستی، کار، کودکان، کارگران، ملیتها، اقلیتها، حیوانات، پیران، حتی مردان، نیز می باشد.  زن با غریره زیبایی، هنری، تلطیف عاطفی مادری، ایثار بی پایان و پشتکار جامعه را به ارزشهای پیش رفته تر انسانی نزدیک میکند.  آنها از زیر لایه های چندگانه ستم و نابرابری نه تنها مبارزه خود را پیش میبرند؛ بلکه رفاه ایمنی کودکان، پیران، حیوانات را ارتقا می دهند.  بویژه بخش جوان آن با نزدیکی به پسران، اردوی عظیمی را برای تعمیق اصالت فردی، حقوق شهروندی تشکیل می دهند.

در جامعه ی شهری جدید بهبود محیط زیستی، کار، ازدیاد فضای سبز، حل آلاینده ها، بهبود وضع اقلیتها، کودکان، جانواران از الویت برخوردار می شوند. مثلا نجاست سگ کنار گذاشته شده، آنرا برای پاسداری از انسان بیدفاع/ محبوس در زلزله، راهنمایی کوران، کمک به نیروهای ضد مواد بمقام اجتماعی نوین ارتقا داده؛ صاحب حقوق اجتماعی شده که ایذای آن با جریمه روبرو می شود.  داشتن گربه مونسی برای تنهایی میشود.  مقراراتی برای پیش گیری از انقراض برخی جانواران وضع می شود.

اختلالات روحی. در طول حیات، یکی از مصائب بشر بیماری می باشد.  این یا بخاطر تهاجم ویروسی، عدم توازن مصونیت، نارسایی ژنتیک و یا بخاطر عدم توازن هورمنی مغزی میباشد. عوارض این بیماریها کاهش توان انسان با نتیجه مرگ زود رس می باشد.  از همان اول تاریخ، انسان برای مداوای بیماری، مواد و اورادی را واسطه قرار داد. 

تغییر خُلق در بلوغ، 12 تا 19 سالگی، می تواند مرحله گذاری یا مانا باشد. روانپزشگ تشخیص افسردگی عمقی و علل آنرا مانند تهدید در مدرسه، قصور اولیاء، عدم عملی کردن خواسته های کودک، یا عدم تعادل هورمونی را پیدا کند. بین 2 تا 5 % کودکان دچار افسردگی عمقی اند که برخی بعد از بلوغ هم آنرا باخود دارند.  نسل جدید بیشتر از قبلی افسردگی دارد.

افسردگی بخاطر عوامل بیرونی مانند پیشرفت فن آوری، اخبار ناگوار، اتفاقات بد، فقر، جدال خانوادگی، طلاق والدین، مرگ عزیزی می تواند باشد. می تواند عوامل درونی هم دخیل باشند. آمار خودکشی در کودکان بعد از تصادفات ردیف 2م است. پس از ریشه یابی روان درمانی، داروهای ضد اضطراب و ضد افسردگی، تغییر سبک زندگی و آب وهوا، غذا، خواب، کمک به بهبود مریض می کنند.

علایم افسردگی کودکی بقرار زیرند: خستگی، کاهش انرژی، اختلال در خواب بشکل بیخوابی و پرخوابی، تغییر اشتها، کاهش وزن، عدم تمرکز حواس، اشکال در تصمیمگیری، احساس گناه و بی ارزش بودن، بیقراری یا کم حرکتی، فکر مرگ و مردن.   

شاعران از احاد جامعه هستند؛ با استعداد و ممارست هنری، پیام خود را در جامعه پخش می کنند.  این انسانها هم وارث ساختار ژنتیک، متابولیک، هورمونی خانوادگی، کنش/ واکنش محیط فرهنگی (اخلاقیات) سنتی، فعل/ انفعلات رویدادهای جوی، اجتماعی، جهانی می باشند.  در روانشناسی رابطه بین خلاقیت هنری و اختلالات روحی تبیین شده.  خُلق ناپایدار به هزینه حیاتی مریضی، کوتاهی عمر می تواند به آفرینش هنری کمک کند؛ ولی هنرمند باتعادل روحی هم می تواند همان اندازه خلاق باشد {7}.

البته خلاقان فکری نرمال بیشتر در علوم و معماری ند.  اگر آمار یک بیماری در مردم از طریق علمی، تجربی، یا نمونه برداری در دست باشد- شاعران هم مشمول این آمار میشوند.  ولی اختلالات روحی حساسیت هنرمند را بیشتر می کنند. لذا منطقی است که انتظار داشت در شاعر اختلالات روحی بیشتر از توده ها باشد – در آمریکای شمالی این بطور آماری صادق است.  این استنتاج را میشود در مطالعه ی آثار، مدارک پزشگی، نامه هاو رفتارهای اجتماعی شغلی، صنفی، سیاسی آنها و خاطرات کتبی در مورد آنها بدست آورد.

آسیبهای روحی شامل ند بر: افسردگی، 2قطبی دلمردگی/ سرخوشی = مانیا، اضطراب، وسواس یا عقده رفتاری مانند ویرش قوی به یک عمل یا تک فکری در باره یک موضوع مانند تقاص یا مرگ، خودخواهی افراطی،  اوهام عجیب، صدا و سودا در سر، علائم روحی خود بزرگ بینی، حقارت، ترس، ادعای رابطه با متافیزیک، مشغله ذهنی/ رفتاری (دور یک فکر / تسبیح)، فکر خودکشی.

در قرون وسطا مصرف مشروب/ مخدر و کمکهای بالینی در آثار ابن سینا و رازی، ایجاد آثار هنری راههای عمده تسکینی بودند. معمولا اختلالات روحی در ادوار نامساوی افسردگی و سرخوشی عارض بیمار می شوند.  در فاز اول دلمردگی، کمی توان کار، فکر خودکشی، نهایتا بیقراری و تغییر شغل عوارض آن است.  در مرحله دوم، پرکاری، شوخ طبعی، آرزوهای بزرگ، بیقراری و تغییر شغل بدلایل جدید دیگر! عارض می شوند.  این بیماریها درآغاز سده 21م، با فن آوری رایانه ای تصویری MRI/PET و ژنتیک بسیار پژوهیده شده اند. مقولات طبی افسردگی، اضطراب، بیگانگی باختصار بیان می شوند.  

افسردگی به معنی وضع روحی ناسالم برای مدتی در فرد است.  علایم آن بصورت غم، حساسیت، بی علاقگی، خستگی در مریض ظاهر میشوند. در موارد بسیاری به خودکشی یا اعتیاد می انجامد.  مرثیه خوانی در شعر نو پرده ای بر علایم این بیماری می کشد.  لذا باید از جنبه عام زاری فرهنگی، وجه فردی افسردگی را جدا کرد.

اضطراب توجه ذهنی غیرطبیعی به یک شئی، حادثه، آینده، تصمیم میباشد.  علایم آن بیقراری، تهییج، احساس وحشت، عدم ثبات روحی است که گاهی به وسواس ذهنی/ رفتاری می انجامد. در این بیماری، آتوریته در زندگی بیمار یکی از علل اختلالات میشود. نقش پدر در اضطراب کافکا، رک به نامه های فروغ به پدرش.  نکته ظریفی را باید مطرح کرد. بجز سلامت روحی سلامت فکری هم وجود دارد. کنترل فکر و جهت دادن به آن تحت شبکه ای در کورتکس است که فکرهای مخرب را محدود و در سطح نرمال نگه میدارد. ضعف این شبکه منجر به خوف یا پارانویا، بیربطی بیان ناشی از فکرهای کتره ای، جنون رفتاری گفتاری می شود. گاهی منجر به آچمزی، ماتی، قفلی، 2دلی، عدم تصمیم، تاخیر در رفتار می شود.

بیگانگی بی مهری، کم توجهی به دیگران و رسوم سنتی، احساس بیم از دیگران، عذاب در محیط کار، خانواده، اجتماع تعریف شده. یک نمونه: شغل عوض کردن مکرر هدایت.  یکی از علل آن شهرنشینی است که فرد را از محیط آشنای ایستای روستا، ایل به خیابانی در یک شهر بزرگ متغیر پرت می کند. به این روند ابزار قهر دولتی، کمی تحرک شهری، اخبار موحش جنایات در ذهن فرد افزوده میشوند. رک به بیگانه کامو، ترجمه آل احمد؛ شعر مهاجر فارسی، اسماعیل نوری علا، 1377.  این ترجمه رفتار بیگانگی با اولیا، محیط را در فرهنگ شهری وارد کرد- سپس هالیوود از جمله کازان، جمیز دین، براندو  این رفتار را توده ای کرد- بویژه در تهران – پس از کودتای تابستانی 3م، 28مرداد 1332.  جنبه فلسفی، ادبی بیگانگی منتج از شهرنشینی سریع بماناد. این را در اگزیستانسیالیزم = اصالت وجود کیرکه گورد، سارتر، کامو، دبوار می توان پی گرفت.

سه اختلال روحی فوق علل محیطی یا بدنی هم دارند:  محیطی شامل شرایط جوی، مرگ عزیزی، تعطیلی، تضیع حقوق مدنی، اجحاف به فرد/ شناسی می باشد.  شعر جمعه فروغ نمونه اثر تعطیلی بر حالت شاعر است. عوامل بدنی شامل متابولیک، ژنتیک، هورمنی اند. در کشورهای پیشرفته ی آمریکای شمالی با امکان تشخیص فراگیر 10% جمیعت بالغ از افسردگی رنج می برند، حدود 30 میلیون نفر.  دارو های بسیاری برای مداوا وجود دارند. این اختلالات در روال طب بالینی و روانکاوی تحلیلی شفا پذیرند.  داروهای رایج ضدافسردگی Prozac, Paxil, Zoloft در تقلیل پندار و رفتار ضدخودکشی موثرند.

لودویگ، دانشمند مقیم کنتاکی- امریکا {7}، در تحقیق خود، هزینه شهرت- حل مسئله خلاقیت و جنون، می نویسد: اختلالات روحی در طول جوانی هنرمندان تا یک/ سوم بوده که در دوره بلوغ فکری بخاطر عدم مداوا به دو/ سوم افزایش می یابد. این نکته در مشاغل ارثی مثل سلطنت بسیار مهم است! این ارقام نشان میدهد که هنرمندان 3 برابر مردم عادی اختلالات روحی دارند.

روانشناس انگلیسی، پست، ثابت کرد که آمار افسردگی در شاعران 2 برابر مردم عادی ست {6}. زندگی این هنرمندان عرصه کارزار خروش دیو روح در جمجمه با عینیت هنر اجتماعیشان می باشد. لودویگ ادامه می دهد، در شهرت هنرمند که با کمک نیروهای اجتماعی/ تاریخی محیط تحقق پذیرند و برای جاودانی شدن آثار هنرمند ضروری ند، 8 عامل زیر موثرند:

1.     بروز استعداد/ قابلیت خاص کودک.

2.     رشد قابلیت کودک با حمایت اولیا که خود اهل حال ند یا حساسیت روحی دارند.

3.     ایمان به آزادی ذهنی/ بیانی، پیکار بضد سنت، منجر به واکنش اولیه منفی جامعه میشود.

4.     گنجایش زیاد تنهایی/ خود – اتکایی هنرمند.

5.     تقابل با آزمون جسمی مانند علیلی یا صانحه نزدیک به مرگ در آغاز زندگی.

6.     تاکید بر کار خلاق خود با مُهر متمایز شخصی.

7.     سماجت در ابقای سبک برگزیده خود در روند آفرینش.

8.     تجربه تلاطم روحی که در روند آفرینش هنری تسکین یابد.

اگر اختلالات روحی با هیجان لحظه ای، سرخوشی/ مانیک، یا علایم دیگر شدید باشد به روند آفرینش خلل وارد کند.  لذا جنون غایی مخل آفرینش هنری است.  شاید شراب خواری حافظ و خیام، خوش گذرانی نبوده یا سماع، ریاضت، سفر، تغییر مکان مولانا، عرفانی نبوده بخاطر بیماریهای روحی آنها بود.  خودکشی وان گوگ، همینگوی، سیلویا پلاث، ویرجینیا وولف؛ دائم الخمری تنسی ویلیامز، ترومن کاپوتی، اخلاق « فاسد» بودلر، ورلن، رمبو، ژید؛ ترس/ دلهره  پو، گوگول؛ افسردگی فصلی/ دوقطبی امیلی دیکنسون، عقده قمار داستا یوسکی، غلیان بیانی و کشته شدن در دوئل پوشکین، لرمانتوف؛ جنون/ غمحالی بایرون، جویس مربوط به اختلالات روحی آنها بود.

بیماری، شاعر را حساس، بهانه گیر به محیط می کند. در برخی شدیدتر بوده در برخی خفیفتر.  برخی اثرات مخرب بیماری را با اعتیاد به دود، شرب، تزریق مواد تخفیف می دهند. تبلور بیماری روحی گاهی با ریسک کردن و ترشح ادرنالین در خون با رفتار غیرعادی دیده می شود. در انگلیسی حالت High پس از ورود تخدیرکننده در خون و مغز نام دارد. این رفتار را در قمار، عمل خطا در جامعه، کنش فوق خطر در فرد می توان دید. رک به شعر حاوی سطر "گنه کردم گناهی پر ز لذت" فروغ. در این حالت جنسی ترشحات هورمونها روی مرکز لذت مغز اثرگذار اند. نیز ترشح ادرنالین بخاطر فشار فرهنگی روی ضربان قلب و دیفراگم تنفس اثر گذار بوده؛ عمل فرد را بطور مضاعف لذت آور می کند تا جاییکه فرد ریسک فوق خطر می کند.

این بیماری ها در گذشته تشخیص، مداوا نمی شدند.  ولی در قرن 21م بویژه در غرب در روال طولانی مشاوره، دارویی التیام پذیرند. اکنون داروهای مداوای موثر برای برخی اختلالات روانی مزمن در دسترس ند. نباید مواد اعتیادی را نهی کرده، بدون گسترش ابزار مداوای همگانی بیماران روحی. این ضمختی اجتماعی حساسیت هنرمند را تشدید، عود می کند.  از بیمار سردرگربیان میکده را میگیرند؛ ولی ابزار تیمار را از او دریغ می کنند. اشتهار این ادیبان در حیات خود و کمی بعداز مرگ آنها، بخاطر هواداران افسرده غلو می شود که در روال تاریخی، مقام واقعی خود را می یابند.

بمرور در روال اجتماعی، روان و ژن  در پندار، گفتار، رفتار هنرمند ظاهر میشوند. این را در افسردگی فروغ، هدایت، وان گوگ، پو، گوگول، کافکا میتوان دید.  تبیین سه اختلال روحی – افسردگی/ سرخوشی، اضطراب/ دلهره، بیگانگی/ انکار – با حفاری در شعرنو مشکلات زیر را در بر دارد:

1.     زندگی خصوصی شاعرهنوز مفصل توصیف نشده.

2.     زاری، مویه، حجب فرهنگی، استتاری بر علایم این اختلالات است.

3.     ذهن آزاد شاعر نو در تضاد با محدودیت دولتی، خلجان مصاف تنهای خود را افزون بر اختلال روحی در شعر وارد کند.

4.     سبک سهل و ممتنع (آسان برای مردم و سخت برای ممیزی) رک گویی را استتار کند. در نیم قرن آخر مشروطه، شاعر شعر خود را با فاعل "شاه" می نوشت؛ برای نشر "شب" را رمزی برای فاعل می گذاشت تا از ممیزی بگذرد.  خواننده هزوارش شب را شاه میخواند!

5.     پایه محدود شهری روشنفکری خوانندگان فارس و کمی دامنه نفوذ شهرستانی شعر نو علل / علایم اختلالات روحی در روستا را – در آثار شهرستانی - مختفی کند.

6.     اگر در جامعه 10-15 % جمیعت بالغ از سه اختلال روحی فوق رنج ببرند، آنها خواننده پروپاقرص آثار شاعران بیمار ند؛ این طرفداری منجر به غلو شهرت مقطعی این شاعران می شود.

 شیوه نقد. بازار شعر نو هنوز وسیع نیست تا بتواند کتابی در باره زندگی یک شاعر نو را جذب کند. لذا شرح کامل زندگی شاعرنو در دست جامعه نیست.  مشکل است که خصوصیات شخصی شاعر را بخاطر حجب اجتماعی ش در شعرهای چاپی او حفاری کرد. در فرهنگ ایران، هنوز شرح زندگی خصوصی یک فرد از محرمات است. ولی نسبت به ادبیات قرون وسطای ایران ادبیات معاصر تخیلات هنرمند را آشکارتر می کند. منابع برای مطالعه زندگی شاعر نوسرا بقرار زیرند:

1.     شعر نو، بر خلاف شعر سنتی، تا حدودی در برگیرنده زوایای زندگی خصوصی شاعر می باشد؛ آثار شاعر نو نقد و تحلیل بیشتر شده اند. 

2.     ادبیات شفاهی درباره شاعر بصورت خاطره نزد ادیبان همسن یا جوانتر وجود داشته، پراکنده نشر یافته اند.

3.     شرح حال زندگی بوسیله نویسندگان دیگر.

4.     نامه، کارت پستال ها به دوستان، خویشان، دیگران؛ سفرنامه.

5.     مدارک پزشگی، شغلی، سفری.

6.     آثار غیرکلامی مانند نقاشی، مجسمه، عکس، سی دی، فیلم.

 نتیجه. در مطالعه آثار خمسه اول، در سطرهای شعری آنها، این واژه ها بوفور دیده میشوند: غم، تنهایی، خالی، دلگیر، افسردگی، دل تنک، جنون، خسته، غربت، بیم، زوال، دل گرفته، ابری، جدا، نومیدی، محصور، حزن، اشگ، گریه، مرثیه، خامشی، تهی، مسکین، عزلت، ناامید.  تصاویر اضطراب تنگنا مانند گور، چاه، غرق شدن نیز وجود دارد.  تنگی نفس، خلجان، دلهره، ترس هم آمده.  توصیف بیگانگی با سودای عشق نازمینی پرحرمان برای کسب سمپاتی در مفصلهای شعرنو را هم می شود باز شناخت. 

 نقلهایی با کلمات فوق از آثار 6 تا از مشاهیر نوین که تبلور علایم سه بیماری فوق اند، آورده میشوند: صادق هدایت 1330-1282،  فروغ فرخ زاد 46-1313، نیما یوشیج 1338-1274، احمد شاملو 1379-1304، مهدی اخوان ثالث 1369-1307، سپهری 1359-1307. طول عمر متوسط آنها 53 سال است؛ کمتر از عمر متوسط ملی. مرگ زود رس روشنفکر داخل و طول عمر در تبعید جمالزاده 105 سال، 1892-1997 و علوی 93 سال، 1282-1375 قابل غور است.

 این علایم را می توان با خاطراتی از زندگی نامه چه کتبی چه شفاهی شاعران چاشنی زد. نثر هدایت بویژه بوف کور به شعر نو بسیار نزدیک است؛ بر اشعار فروغ تاثیر دارد. بعلاوه زندگی او الگوی بارز بیماری و هنر می باشد. از این رو چند نقل قول هم از او می آید. این نگینه های شعری را با دو منبع نقد اشعارشان و خاطره نویسی خود یا ادبیان دیگر میتوان محک زد. از تطبیق تحلیل آثارشان مقوله های افسردگی، اضطراب، بیگانگی در شعر نو را میتوان استنتاج کرد. 

 این اختلالات در دیگر ادیبان هم هست: بهرنگی، ساعدی، آل احمد، رحمانی. رک: 3 شاهرخی بعنوان نمونه.  جامعه سنتی امکان برخورد صحیح با این اختلالات را ندارد. چون پیش از مداوا نیاز به علت یابی، آمار، و نهادهای مدنی می باشد. 

 هدایت.  در میان ادبای معاصر بیشترین توجه بآثار و منش هدایت با نقد ادبی و تاویلات روانشناختی شده است.  او در 23 سالگی خواست خود را در رودی در بلژیک غرق کند؛ او هم اعتیاد داشت.  فربد فدایی، استاد روانشناس، میگوید {8- همشهری}: هدایت بیماری اختلال خلقی دو قطبی داشت: دوره تناوب خمودگی، افسردگی و کم کاری ممتد با دوره سرخوشی، خُلق بالا، کوک بودن، آفرینندگی، تولید ادبی زیاد، طنز، سرزندگی، نکته سنجی، اعتماد بنفس. این نظریه بر اساس استخراج از منابع 6 گانه فوق بوده؛ منطبق بر نظر نقادان دیگر هم است. رک 9و 2.

 در آثار او افسردگی، مرگ، بیماری، انحطاط غلبه دارد. علت دیگر افزون بر این اختلال روحی که منجر به خودکشی با گاز در پاریس شد، باین قرار است:  فشارهای محیط چون مضیقه مالی، انتظارات خانوادگی رقابت با برادران و شوهر خواهر.  « تمام هستی من سر چنگک باریک آویخته شده و در ته چاه عمیق و تاریکی آویزان بودم.» بوف کور، ص 47. « دنیا به نظرم یک خانه ی خالی و غم انگیز آمد..» همانجا، ص 76. این نگینه در جمعه و آیه های زمینی فروغ طنین دارد. "در زندگی زخمهایی هست که مثل خوره روح را در انزوا و تنهایی می خورد و می تراشد." همانجا.

 فروغ .  افسردگی او را می توان در نامه ها و آثار او دید.  به تعرض انفعالی فروغ در خاطرات زن اول احمد شاملو اشاره شده.  فرخزاد در 16 سالگی با زدن رگ دست خواست خودکشی کند؛ به سیگار هم معتاد بود. تکرار یا فرکانس غم در فروغ از همه بالاتر است. باید ستم 2 لایه بر زن روشنفکر را در نظر داشت.  «همه ی هستی من آیه ی تاریکیست../ در اتاقی که به اندازه ی یک تنهایی ست../ آسمانی ست که آویختن پرده ای../ به چیزی در پوسیدگی و غربت واصل گشتن../ گردش حزن آلودی در باغ خاطره هاست../ پری کوچک غمگینی» تولدی دیگر.

چه خوب بود که تاریخ نگارش شعر معلوم بود.  آنگاه میشد شعر را با حال و کار فروغ در آن مقطع زمانی و شرایط محیطی او تحلیل تطبیقی، قیاسی کرد. بیمار افسرده کم توان، گاهی ناظر خود بوده یا بیرون از خود بودن را حس می کند: «اگر به خانه ی من آمدی../ یک دریچه.. بیار.. که از آن/ به ازدحام کوچه ی خوش بخت بنگرم.» هدیه.  «از دو سیگار روشن/ .. دو تنهایی» جفت. « جمعه ی متروک/ ..غم انگیز/ .. اندیشه های تنبل بیمار/ .. خمیازه های موذی کشدار/.. خانه خالی/.. دلگیر/ .. تنهایی و تفال و تردید.» جمعه. « از سکوت ساده ی غمی ست/ برحروف درهم جنون‌‌»‌‌ روی خاک.

«که فرو ریخته در من ../ تیره آواری از ابر گران/ عشق غمناکم با بیم زوال» گذران.  «غمهای آدمی را/ غمهای پاک را» همانجا. " آیا شما که چهره ی تان را زیر نقاب غم انگیز زندگی مخفی نموده اید گاهی به این حقیقت یاس آور اندیشه می کنید که زنده های امروزی چیزی به جز تفاله یک زنده نیستند." ازخود بیگانگی شهری/ جنسی در جامعه مردسالار- پس از کودتای تابستانی 32 در تهران - دلسردی اجتماعی زنان را دامن زد. این را فروغ در نامه هایی به پدرش بیان کرده؛ کوشید در سفر فرنگ خود را خارج از ایران مستقر کند؛ شعر برایش جدی بود زیرا تسکین روحی قلمداد میشد.

در روال انقلاب جمهوری و جنگ دهه 60 تحولات تند، گسترده اجتماعی این دید فروغ را وسعت جغرافیایی داد؛ زمینه عینی رشد کمی رهروان دید مونث شعری ایران شد. الگوی برآمده از زندگی فروغ را می توان خلاصه کرد:  هوش و غریزه سرشار ادبی؛ آموزش فارسی در ایران و زبانهای غربی در بطن محیط اروپایی؛ بیقراریها یا الیناسیون؛ خواست به خروج از ایران یعنی ترک و تغییر محیط گذشته؛ پرکاری هنری با لایه های افسردگی، صمیمیت، جد، عشق؛ زبانی گزیده و گزنده؛ بشارت شاعرانه ایرانی آباد، آزاد، شکوفان.

نیما.  در مورد زندگی نیما از دیدگاه روانشناختی باید پژوهش بیشتری شود. رک آل احمد، پیر مرد چشم ما بود.  در بسیاری از فرهنگها، هنوز تعصب بضد اختلالات روحی وجود دارد.  لذا تشخیص، بروز علائم، نسخه مداوا مخفی می مانند. «مرده را ماند در گورش تنگ/ به دل سوخته ی من ماند/ به تنم خسته، که می سوزد از هیبت تب.» هست شب. اضطراب اینجا با فشردگی و احساس خفگی گور آمده.  افسردگی به علت ابری بودن: « در این دنیای ابر اندود» خانه ام ابریست. «من دلم سخت گرفته ست» زردها.  شاید خاطره لادبن، برادر نیما، که بجبر به دولت کشور شمالی گریخت، در شب سرد زمستانی، در ذهن نیما حک شده، پارانویای اورا تشدید کرد: « من چراغم را در آمد رفتن همسایه ام افروختم در یک شب تاریک/.. گم شد او: از من جدا، زین جاده باریک. » " آی آدمها" شرح تقلای ناامیدانه فردی در اجتماعی خشن بوده که با افسردگی و طنزشاعر همراه است.  اصولا طنز شاید یک سر در بیماری روحی داشته باشد؛ اگرچه باعث گشادگی و خنده در مستمع می شود.

شاملو.  در خاور میانه شاعر ملی به اسطوره می پیوندد. از عکسها و شرح رفت و آمد با او میتوان اعتیاد او را به سیگار دید.  انرژی زیاد او منبع لایزالی برای کارهای ادبی بود. شاملو دو قطبی روحی را با «به بودن یا نبودن» هاملتی می آمیزد: «فریادی از نومیدی فریادی از امید» شبانه. افسردگی از تاریکی را چنین میپردازد: «چه غم آلود شبی بود» شبانه. البته سیاهی در شعر شاملو با اختناق اجتماعی رابطه مستقیم دارد. از اینرو باید با ظرافت 2 منبع فردی و اجتماعی افسردگی را باز شناخت.

 سپهری. او در فلسفه شرق آرامش نسبی یافت. شاید سفرهای او تسکینی برای بی قراری ش در تغییر مکان بود. با اینهمه تنهایی در سطور و تصاویرش با شفافی بچشم میخورند: «پشت هیچ ستانم / آدم این جا تنهاست/ چینی نازک تنهایی من.» واحه ی در لحظه.  « دور خواهم شد از این خاک غریب/ دور باید شد، دور» پشت دریاها. « بوی هجرت می آید/ من به اندازه ی یک ابر دلم می گیرد/ باید امشب چمدانی را/ که به اندازه ی پیراهن تنهایی من جا دارد،» ندای آغاز. «چقدر تنها ماندیم » دوست.

 اخوان. او افسردگی را با اعتیاد به سیگار و تسبیح در اضطراب تسکین داد. «که افسردگی روی/ خورد آب ز پژمردگی دل.» گل. «از تهی سرشار» چون سبوی تشنه. «آشیانی بود، مسکین در حصار عزلتش محصور» مرثیه.  «دید اشکم را/ خامشی بهتر/ هم چون ابر حسرت خاموش بار من » پیوندها و باغ.

 منابع.

1.     آرین پور، از نیما تا روزگار حاضر، زوار، تهران، 1376.

2.     ن میری، مشغول قتل عام روزها هستم- نگاهی توصیفی به شخصیت صادق هدایت، همشهری، 1381.

3.     م شاهرخی، غلامحسین ساعدی- آخرین روزها در پاریس، عصر نو، 1383 .

4.     مریم رییس دانا http://ayandegi.persianblog.ir .

5.     http://sharghnewspaper.com/831012/html/litera.htm

6.     www.psychologypsychiatry.com     Felix Post

7.     www.sciencenews.org/pages/sn_edpik/b_2.htm  Ludwig A

8.     www.hamshahri.net/vijenam/tehran/1381/810806/adab.htm        

9.     parvaztaoj.persianblog.ir/1383_4_parvaztaoj_archive.html   

10.  www.hylit.net/ba/more/1392_0_2_0_M

11.  http://www.iranonline.com/literature/index-nima.html

12.  http://www.shamlou.org/

13.  http://www.forughfarrokhzad.org/

14.  http://www.sohrabsepehri.com/

15.  http://www.sadeghhedayat.com/

16.  http://mehdi1307akhavan1369.persianblog.ir/

 


نوشته شده در  پنج شنبه 89/5/21ساعت  10:45 صبح  توسط مهفام 
  نظرات دیگران()

روشنفکر

دکتر بیژن باران

640

جامعه ی یک کشور به گروههای مختلف با خواستها و منافع مختص خود تقسیم می شود. در جوامع کنونی، چندین گروه بزرگ اجتماعی باهم از طریق سنن تاریخی، قوانین مدنی، ابزار قهر  در تعامل و تقابلند. این گروهها صاحبان سرمایه و کار، دیوانیان دولتی و نظامی، شاغلان خدمات و روزمزد، دارنده گان پیشه های آزاد و دکان و دکه، سلسله مراتب مذهبی و خیریه می باشند. این نیروها در جامعه به کسب و کار خود مشغولند؛ با یک دیگر در داد وستد دائمی اند. در حالیکه قیافه حق بجانب بخود میگیرند؛ برای قبضه قدرت با هم در تنازع اند.

قبضه قدرت بمعنای گرفتن اختیارات/ تصمیم گیریهای کلان در باره منابع مالی، مقامات عالی دولت، روابط خارجی است. در خاورمیانه عظیم ترین سرمایه در دست دولت است نه بخش خصوصی. این تنازع آشکار و پنهان، طیف گسترده ای از رفتارهای اجتماعی را در بر می گیرد: از باندبازی، پارتی بازی، لابی گری، بحث، مچگیری، افشاء، روشنگری، اقناع، تا خشونت، قتل، زندان، شکنجه، تجاوز، تبعید، ترور، اعدام.

جامعه هرچه به عصر مدرن نزدیکتر باشد این تنازعات جنبه جدلی، تعاملی، اقناعی، مقبولیت بیشتر پیدا می کنند. نمونه: در آمریکا در دهه های 20 - 30  سده گذشته خشونت داخلی مزمن بود.  در دهه های 50 – 60 بجنگ و گریز خیابانی و دادگاهی کشید. در دهه 80 - 90 شرایط داخلی مدنی شد؛ ولی خشونت از داخل به خارج تسری کرد. این صدور خشونت به خارج دلایل خاص خود را دارد. 

در مقابل سازمانهای مدنی و بشر دوست که بجهان سوم کمکهای مالی، فکری، طبی میکنند؛ نهادهای انتفاعی نظامی با 120 میلیون شاغل، سهامدار، کارخانه دار، نانخوار در 50 ایالت این خشونت را برای دفع تولید ابزار جنگی مدافع اند. نمونه: پنتاگون بزرگترین مصرفکننده نفت در جهان است. دفاع آمریکا بعهده پنتاگون است پس نفت در سیاست خارجی آمریکا بمثابه "امنیت ملی" قلمداد می شود.

*

متناظر با گروههای موجود در جامعه معاصر، نهادهای فرهنگی و رسانه های اجتماعی پدید می آیند. در خاور میانه بخاطر تملک کلان دولت، نهادهای فرهنگی و رسانه های اجتماعی هم عمدتا در کنترل دولت اند. این نهادها و رسانه ها برای توضیح کارکرد یک گروه به دیگر گروهها برای اقناع/ توجیه وضع موجود، قلمزنهای خود را دارند.

 در نهادهای فرهنگی سیاست درازمدت و در رسانه ها سیاست روز حاکمیت تبلیغ می شود. این قلمزنها موازی منافع گروه خود در قدرت سیاسی یا توهم رسیدن به قدرت سیاسی با رسانه های گروهی به ترویج نظرات خود می پردازند. آنها آثار کلامی خود را تولید و توزیع میکنند.

 در گذشته در ایران بخاطر اختناق دیکتاتوری وابسته/ کمپرادر، تضاد تعیین کننده ایکه منجر به انقلاب بهمن 58 شد تمام عناصر سران مخفی، علنی، تقیه گر اپوزیسیون تحت مقوله فرهنگی روشنفکر تجرید می شدند. روشنفکران طیف نامتجانسی از راست تا میانه و چپ را در برمی گرفت. خانلری، شفا، نیکخواه، لاشایی، نهاوندی، آل احمد، بهرنگی، جزنی، پویان، احمدزاده، آرینپور، گلسرخی، رحیمی، آخوند شهید غفاری، طالقانی، شرعیتی، آخوند مطهری، هزارخانی، بهبهانی، خواننده فرهاد- همه روشنفکر قلمداد شده اند.

 البته برخی از این روشنفکران از طریق حرفه و شغل سیاسی امور زندگی خانوادگی را تامین می کردند. گاهی هم دستی در ادبیان داشتند. ولی با نگاهی از نزدیک باید در شخصیت، اعتقادات، آگاهی طبقاتی، وجدان اجتماعی، تحصیلات تخصصی، اطلاعات مدرن، منافع فردی آنها غور کرد.

 انقلاب جمهوری نیروهای وسیعی از جامعه را آزاد کرد؛ آنرا از تمرکز نخبه گرایی به پخش نهادهای مدنی، فرهنگی در تمام 31 استان ارتقاء داد- البته تحت لوای ولایت شیعه گرا. این استانها از تهران با جمعیت 7-8 میلیونی تا یزد نیم میلیونی و یاسوج 100 هزار نفری. لذا اگرچه خشونت خونین پس از انقلاب با پیش بطور عینی حس می شود؛  ولی ماهیت 2 رژیم از بن متفاوت است.  اولی متمرکز تکمحوری، وابسته بغرب، نجبه گرا، تحفه ای/ توکنیسم بود؛ دومی پراشی،وابسته به سنت، امتگرا با چند جناح موازی.

 لذا در دهه های 30 تا 40 تمام این "روشنفکران" با ابزار مختص خود برای تقلیل، تعدیل، سقوط دیکتاتوری فعال بودند. اکنون صفوف این روشنفکران هم از نظر سیاسی و هم از نظر تخصصی تجزیه شده: زنان، ملیتها، چپ، وکلا، مهندسان، روحانیون، راست، روزنامه نگاران، شاعران، حقوق بشریها، سبزها، اصلاحگران، اصولگرایان، کارگزاران، دانشجویان، سندیکاهای گارگری، حوزه ای. شاید تا سد گروه بتوان شمرد. محتوای سیاسی کنشهای آنها هم را میتوان مداقه کرد.

 اکنون هر گروه اجتماعی قلمزنان خود را دارد؛ اگرچه گاهی با پول، زندان/ توبه، منافع فردی، قومی، منزلت آنها در مقامهای مختلف اجتماعی نصب می شوند. ماهیت گذاری سرمایه داری جامعه کنونی بر 2 محور عمده در حرکت است: پیاده کردن سرمایه داری غربی در استبداد شرقی و موازنه سرمایه داری دولتی با خصوصی. این محور 2می ارثیه انقلابات توده ای آغاز سده 20 در اروپا و آسیا می باشد.

 گاهی گذشته این قلمزنان با رفتار فعلیشان در تناقض قرار می گیرد. ولی در شرایط فعلی مهمترین معیار برای ارزیابی این روشنفکران/ قلمزنان باید وجدان اجتماعی آنها باشد. سیر تکامل اجتماعی این قلمزنان سیال بوده؛ گاهی از خدمت به یک گروه به گروه دیگر نقل مکان میدهند.

 نمونه: سروش، میرفطروس، بقراطی، ناطق، پاکدمن، گنجی، هزارخانی، حاج سیدجوادی. در محافل راست منابع مالی برای دستمزد به قلمزنان وجود دارد. روشن است که آنها هم مانند طرفین کسب و کار، گاهی کارشان به دعوا و مرافه می کشد. ولی خواننده همیشه باید بپرسد که مزد شخصی این قلمزن در یک رسانه از کجا و مربوط به کدام سرمایه است.  

 البته آگاهانه یا ناآگاهانه هر یک از ین روشنفکران خود را سخنگوی تمام قاطبه مردم میخواند. ولی کیست که تفاوت همایون ساکن سویس، گنجی در حال اغماء در اوین را نداند. این افراد در خدمت منافع فعلی خود و آتی گروهی خود قلمزنی می کنند. واژه نویسنده جنبه غالب ادبی/ هنری دارد؛ قلمزن در ترجمه penman مناسبتر است؛ این واژه بلسان غربی دربرگیرنده ستوننویس columnist روزنامه/ سایت، مفسر commentator می باشد. اصطلاحات دیگر مانند تحلیلگر، صاحبنظر، مقاله نویس، شارح، مروج، مبلغ، مقام امنیتی/ کارشناسی را هم بفراخور میتوان بجای قلمزن بکار برد.

 این قلمزنان باهم به جدل polemic، مچگیری، بحث، اقناع، استدلال می ردازند. این کنش همراه با فرهنگ قشری مانند لمپنی، روضه خوانی، کمتر منطقی و علمی، تجربه فردی می باشد. خصایل شخصیتی مانند انصاف، بیوجدانی اجتماعی، غرایز و عواطف بغض، حب، مدح، رثاء، اخلاص، نفع شخصی، کمبود سواد تخصصی، وقاحت، کچ فهمی، دروغ، بهتان نیز چاشنی نوشته های آنها می باشند. 

 آنها شیوه های استدلالی مانند التقاطی، اسکولاستیکی، نقل قولی، مکاشفه، اشراق، فکرهای کتره ای، من درآوردی بداهه گویی گذشته خود یا تجربی خود، تطبیقی، قیاسی، منطقی، روضه خوانی، علمی، آماری، ملغمه ای پدی می آورند. آنها با پژوهشها، جستارها، ترجمه ها، مشاهدات، دید تاریخینگری، روانشناسانه سطح فهم اجتماعی خود، گروه خود، گروهای متنازع با جدل بضد آنها را ارتقاء می دهند.  بقول صمد هر نور کوچک باز هم روشنایی است.  ولی خواننده در خواندن این آثار اجتماعی همیشه باید آبشخور مالی، فکری، گروهی قلمزن را مد نظر داشته باشد.

 هر قلمزنی بنا به سواد و تجربه تخصصی خود در سیاست، قانون، تاریخ، جامعه شناسی، اقتصاد، فرهنگشناسی، روانشناسی، ادبیات به اشاعه نظرات فردی و گروهی می پردازد. او در توجیه مسایل جاری اجتماع یا گروه خود مسایل را از دید نفع خود حلاجی میکند. بسیاری از این افراد و گروهها داعیه قبضه قدرت سیاسی ندارند.  آنها از روی تخصص، وجدان بیدار، خیرخواهی، مروت، حقیقتگویی به نوشتن و ترویج آن با ایمیل، نشریه، سایت می پردازند.  ولی هستند افراد، سازمانها، گروههایی که برای قبضه قدرت سیاسی فعالیت می کنند. اینها بسر و کول رقیبان پریدن را نه با اصول منطق و انصاف بلکه بخاطر "مشتی پول" در حال و توهم قدرت آتی با حیف و میل بیت المال، انجام می دهند. آنها بسبک جنجالی در رسانه ها قشقرق راه میاندازند.


نوشته شده در  پنج شنبه 89/5/21ساعت  10:45 صبح  توسط مهفام 
  نظرات دیگران()

نقد ادبی-5

بیژن باران

080610

انواع نقد:

1.      تفسیری- ساده ترین نوع که هر کلمه، خط، مفصل شعر را نقاد تاویل میکند. معمولا با به به یا نفرین همراه است.  این نوع نقد شخصی بوده بیشتر برای بازارگرمی یا از روی احساسات نگاشته میشود.

2.      ساختاری – شیوه های عمومی و نظری را بر یک مفوله مانند شعر، شاعر، کتاب منطبق کرده تا نوآوریهای آن استخراج شود.  این نوع نقد علمی بوده لذا از ذم و لعن، نظرات شخصی نقاد بدور است.

3.      تطبیقی یا تاریخی- تجزیه یک مقوله ادبی به اجزای منطقی یا زمانی برای قیاس و استنتاج.

 هدف شعر چیست؟ ارضای حس زیبایی در انسان. زیبایی چیست؟ در یونان تناسب پرسپکتیو بود.  در شرق -چین، هند، ایران- رنگ و حرکت است: قالی، مینیاتور، کاشیکاری. تناسب 3 عنصر القای معنی، ایجاد احساس، ترکیب کلامی اوج شعر است. نمونه کلاسیک حافظ و در شعر نو فروغ.  اگر شعری با الفاظ، دقیقتر، با حرف و هجاها احساسی را در خواننده برانگیزد؛ میتوان آنرا در ژانر شعری قرار داد.  در این نوع شعر ایجاز با کوتاهی لحظه متناسب است.  این گونه شعر امکان  ساختار روایتی نداشته؛ بیشتر از چند مفصل کوتاه نیست.

 احساس معمولا از طیفی ساخته شده با اجزای همسایه؛  که گاهی از یک احساس تا متضاد آن را در بر می گیرد.  پس در پاره ای موارد با عدم ایقان، نامطمئنی، حدسیات، تقریب، گمانه زنی در خواننده و نقاد همراه است.  واکنش احساسی به احساس شاعر با واسطه شعری دربرگیرنده اینهاست: غم، ترس، آز، تنهایی، غیض، شادی، حشر، نفرت، حسودی، خشم، ستیز، مهر، عاطفه.

  چگونه یک احساس را شاعر در شعر انتقال میدهد؟ این روال ناخودآگاه بوده، مانند پایین آمدن از پله ها- نیازی به اندیشدین ندارد.  صرفا یک هسته ی فکری را کلامی میکند. این کلام در صوت یا خط حفظ می شود که معمولا ویرایش و خاتمکاری میشود.  نقاد روال تولید شعر را باز می کند، هم برای شاعر و هم به خواننده علل و دلایل انتقال احساس را تشریح میکند.  پس تشریح شگردهای لفظی کلید این انتقال احساس از طریق کلام میباشد. 

 در تجارت گفته شده که در محاوره کسبی 65% معنی در وجنات و حرکات ناطق است و 35% در کلام.  از اینرو از عهد باستان تا قرن چدید معاملات حضوری انجام میشوند.  شعر احساس برای خواننده خاص است نه عام.  پس دایره نفوذ اجتماعی محدود دارد.  بهترین این گونه اشعار در حاشیه تاریخی مکاتب ادبی میمانند؛ در نهایت پانویسی در تاریخ ادبیات میشوند. 

 چرا شاعر شعر ناب می گوید؟ این نوع شعر اغلب یک مرحله از آزمون شاعری بوده.  ولی گاهی یک شاعر عمر خود را در این نوع شعر می گذراند.  در این مورد باید کنکاش شود تا اصحاب شعر ناب را در سیر انکشاف شعر نو با دایره نفوذشان و دوام آنها محک زد.  عموما این نوع شاعران نیمه راه شاعری را ول می کنند، میروند پی حرفه دیگری.  شخصیت این گونه شاعران باید مداقه شود.  یک ارزیابی سرانگشتی تاریخی نامها و خصایل عمومی آنها را از حافظه در اینجا می آید.  این داده ها باید در فرصت دیگری با مکتوبات دیگر ارزیابی شوند.  نامها: هوشنگ ایرانی، اسماعیل شاهرودی، چندتا دیگر.

 در اواخر دهه 20 دو اتفاق در حوزه شعر روشنفکری روی می‌دهد.  اگرچه اثرات آنی ندارند ولی در دهه بعد، شعر نو ایران را برای همیشه دگرگون می‌کنند. اتفاق نخست این بود که عده‌ای ازشاعران جوان نیمایی، وزن را از شعر خود حذف می‌کنند؛ به نثر شعر می‌نویسند. موجه‌ترین شاعر در این میان احمد شاملو است که روزنامه ‌نگار و مترجم نیز بود.

 اتفاق دوم، بازگشت هوشنگ ایرانی از فرانسه و انتشار اشعار سوررئالیستی در نشریه‌ خروس جنگی است. او که در فرانسه درس خوانده؛ از نزدیک با دادائیسم و سوررئالیسم آشنا است. علیه اشعار نمادگرای نیما و شعر رمانتیک سنتگرای جدید قیام می‌کند. مقالاتی می‌نویسد. شعرهای دیگران را ارتجاعی می ‌خواند. او مدافع و مبلغ جریان سیال ذهن و بیزار از هرگونه تعهدی در شعر است.‌ به هیچ اصل از پیش ساخته‌ای معتقد نیست.  وزن، قافیه و معنای اجتماعی را رها می‌کند. توجهی به ساختمان شعر، واژه و دستور زبان ندارد. بخاطر ترکیب جیغ بنفش که در سطری از یکی از اشعارش به کار رفته است، شعر او را جیغ بنفش نام گرفت.  جیغ بنفش، اگرچه از دهه‌ای بعد تا امروز، با نامها وشکل‌های مختلف، یکی از محبوب‌ترین انواع شعرهای نو فارسی در حوزه روشنفکری می‌شود، ولی در اوایل دهه سی، هنگام انتشار، در حمله همه‌جانبه و همدلانه سنتگرایان و نوپردازان - نیمایی و نوقدمایی- خاموش می‌شود؛ تا دهه‌ای بعد سر برنمی‌دارد. منبع 1

 اسماعیل شاهرودی 1304 – 1360از دامغان، دوره دبستانی و دبیرستانی را در دامغان و شاهرود به پایان رساند. سپس برای ادامه تحصیل و یافتن کار به تهران آمد. چندی آموزگار کارمند و دبیر دبیرستانها بود. در همان حال سرگرم آموختن رشته نقاشی در دانشکده هنرهای زیبا و رشته تاتر و روزنامه نگاری در دانشکده های دیگر شد. سپس چندی در بخش فارسی دانشگاه عیگره هند معلم ادبیات معاصر ایران بود. آنگاه به ایران بازگشت.  با سمت کارشناس فرهنگی در کمیسیون ملی یونسکو و نیز رابط ادبیات و هنرهای تصویری در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران به کار مشغول شد. منبع 2

خصایل اصحاب اتفاق دوم: کمی حافظه و عمق اندیشه، جنجالی بودن، شهوت، شهرت طلبی، تنبلی، خوشگدرانی، اهل مکتب و دستک راه انداحتن، فتوا، بیانیه، هوچیگری دیگران، ارتزاق دولتی، عادت به تمتع ریخت و پاش دولتی، قشرق در باره فرنگ و انداحتن نامهای اروپایی در محاورات کم معنی و نامربوط. گاهی اشعار آنها در مکتب جلق نه خلق قرار دارد.  مبارزه با سانسور آنها هم از جهت آزادی هرزگی است. در محافل شهری جلو دوربین چپ و راست ژست میگیرند.

 این نوع شاعران شبیه برادران کمپرادورشان در پاساژهای خیابان نادری و استامبول ند که حراجی پوشاک زنان را میخوانند. این نوع شعر در نهایت خطی خوب در شعر دارد.  امکان روایت، وزن،  ساختار درونی ندارد.  با سنت شعری فارسی بیگانه است.  نحو و ترتیب کلامی مهجور دارد. اگرچه شعر خواص محدودیت طرفدار دارد. ولی بهرجهت در فردگرایی امروزین محلی از اعراب دارد.  در زدودن خشونت از شعر کاربرد دارد.  البته شیوه های کاربردی در این گونه شعر نوین بوده با صناعتهای سنتی تفاوت دارند.

**

در شعر جهانی 4 نوع وزن است: هجایی (فارسی باستانی/ شعر عامی- آذری- فرانسوی- ایتالیایی- اسپانیایی). تاکیدی (انگلیسی-یونانی-رومی/لاتین). تاکیدی-هجایی (روسی-آلمانی؟). عروضی (فارسی-عربی).  نیز وزن 2 گونه است: تکراری-سنتی و مکالمه-آزاد.  در شعر فارسی کمابیش این 4 نوع و 2 گونه را میتوان یافت.  در شعر عروضی هجاها طول زمانی/ تونیک / بلند-کوتاه دارند.

 نمونه هایی در شعر فارسی از 4 نوع وزن: هجایی- دیشب که بارون اومد/ یارم لب بوم اومد.  ص. هدایت. عروضی- توانا بود هر که دانا بود. فردوسی. تاکیدی- تن آدمی شریف است بجان آدمیت/ نه همین لباس زیباست نشان آدمیت. سعدی. تاکیدی-هجایی- بماناد.   2 گونه وزن: تکراری- رباعی- غزل. مکالمه- آزاد – شاملو

 شعر هدایت هر مصراع 7 هجا دارد.شعر فردوسی با وزن <فاعلاتن،فاعلاتن،فاعلات > است. در مصرع سعدی تاکید بر <نه> در مصراع 2م معنی را قطرا متضاد می کند. این شعر عروضی -تاکیدی لزوم تاکید مکالمه ای و مطایبه را نشان میدهد.  نمونه تاکیدی- هجایی را خواننده شاید بیابد.

منابع.

www.persian-language.org/group/Article.asp?ID=55&P=22

www.avayeazad.com/poet/shahroodi.htm

 


نوشته شده در  پنج شنبه 89/5/21ساعت  10:45 صبح  توسط مهفام 
  نظرات دیگران()

<   <<   16      

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
حرف دل
زیبا ترین های 2010به بیان تصویر
طنز ازدواج
شوهر شناسی سنتی
طنز ضد اقایون
[عناوین آرشیوشده]