سفارش تبلیغ
صبا ویژن
احساس خسته

 


چشمک خداوند:


نمی دانم که بود؟....یا که چه بود؟...نور شهاب بود که در آسمان برای لحظه ای درخشید و رفت...؟یا ستاره ای بود که بی منظور به من چشمکی زد و رفت؟...آن چه بود؟....لحظه ای درخشید و نماند،عقل من را ربود و رفت!دلم از جا کنده شد،گویا اولین بارش بود که چنین تابید و رفت!او که بود،این چنین مرا خنداند و رفت...؟یا که نه....؟او پیش من است...او همین جاست در بالین من است...ذره ذره در خون من است...روح من و عشق من است...او نرفت،لحظه ای تابید اما نرفت،خوش درخشید اما نرفت...او به من خندید اما نرفت...هر شب در آسمان چشمکی زد اما نرفت...در دلم ماند و هیچ جا نرفت....


سارا زیبایی


 


نوشته شده در  سه شنبه 89/5/19ساعت  7:11 صبح  توسط مهفام 
  نظرات دیگران()

سلام !!! خوبید ان شاا...

اومدم بگم بابا نامردا بدون نظر نرید !!!

اومدم بگم تا دوم فروردین نیستم- میرم جنوب (راهیان نور)

خوشگذرونی نه ها ! میرم ....

کسی چه میدونه شاید دیگه برنگشتم ! شاید از اجبار زندگی کردن معاف شدم !

 وبم مثل خودم به تنهایی

به بدون همه بودن عادت داره

اما تنهاش نزارین ! هنوز یه مرد نشده !

وبم همیشه سیاهه ! همیشه تاریکه ! همیشه غرق در ظلمته !

همیشه غرق در اعماق غم هاست !

تنهاش نزارین ! بزارین روزنه های (ستاره هاوبم شما باشید

مهتاب وبم یکی دیگه ست که اسمش روشنایی بخش وبمه ! (( محیا ))

 منتظر آپش باشید !!!

فدام شید !!!                          منم فدای محیام !

دوستون دارم !!!!        @_@

 نظر یادت نره مهربون


نوشته شده در  دوشنبه 89/5/18ساعت  7:19 صبح  توسط مهفام 
  نظرات دیگران()

به نام سلام !

سلام! 

امروز خوب شروع شد / خوب پیش می رفت / شادمان بودم و خرم !

ولی امروز ... امروز که با من خوبی کرد

دارد بد تمام می شود / بد پیش می رود

و من دیگر نمی توانم با این وضع پیش روم !

دارد از همه بدم میاد و یک نفر جای همه را میگیرد !

خدا کند اورا خدا از من نگیرد !

بابت تاخیر در آپ شرمنده و خجالت زده ام ! از دستم چیزی جز بیداری شب ها / مطالعه و اجابت خواسته های رفقا برنمی آید مدتی هم هست که گرفتار امتحان های مدرسه شده ام !

ان شا ... بعد از خرداد اگر به غربت برای کار و کسب تجربه نرفتم در خدمت خواهم بود و دل نوشته ها که چه عرض کنم چرک نوشته هایی تقدیم خواهم کرد !

این هم شعری برای محیا :

قطـــــــره که بنگرد مشـــتاق دریـــــــــارا                         برهـــم بزند عشـــــــــق او دنــــــیا را

عمری است که کـــوبه کو بمی گردم من                       تــا درنگــــــرم دمـــــی رخ محــــــیا را

یا علی ! به امیدطلوع  آفتاب مهربانیها  ! و در انتظار نطرات یاری بخش شما !


نوشته شده در  دوشنبه 89/5/18ساعت  7:17 صبح  توسط مهفام 
  نظرات دیگران()

سلام دوستان گلم بابت تاخیرم در آپ شرمنده ، آخه نظر نمدید که بهم جون بدید زود به زود آپ کنم

درهرحال الان با یه شعر از وحشی بافقی که خودم اشعارشو دوست دارم و یک داستان کوتاه آپم ، امیدوارم شما هم خوشتون بیاد ؛ نظر یادتون نره ها


آه ، تاکــــــی ز ســــفر باز نیـــایی ، بـــازآ                         اشتیاق تو مرا ســـوخت کـــجایی، بازآ

شده نزدیک که هجران تو، مارا بکــــــشد                         گرهـــمان بر سرخونریزی مــــایی ، بازآ
 
کرده‌ای عهد که بازآیی و ما را بکــــــشـی                         وقت آنست که لطـــــــفی بنمایی، بازآ
 
رفتی و باز نمی‌آیی و من بی تو به جــان                         جان مـــن اینهمه بی رحم چرایی، بازآ
 
وحشی از جرم همین کز سر آن کو رفتی                         گرچه مستوجب سد گونه جفایی، بازآ
 

 
داستان کوتاه
 
چهار دانشجو که به خودشان اعتماد کامل داشتند یک هفته قبل از امتحان پایان ترم به مسافرت رفتند و با دوستان خود در شهر دیگر حسابی به خوشگذرانی پرداختند. اما وقتی به شهر خود برگشتند متوجه شدند که در مورد تاریخ امتحان اشتباه کرده اند و به جای سه شنبه، امتحان دوشنبه صبح بوده است. بنابراین تصمیم گرفتند استاد خود را پیدا کنند و علت جا ماندن از امتحان را برای او توضیح دهند. آنها به استاد گفتند: « ما به شهر دیگری رفته بودیم که در راه برگشت لاستیک خودرومان پنچر شد و از آنجایی که زاپاس نداشتیم تا مدت زمان طولانی نتوانستیم کسی را گیر بیاوریم و از او کمک بگیریم، به همین دلیل دوشنبه دیر وقت به خانه رسیدیم.».....استاد فکری کرد و پذیرفت که آنها روز بعد بیایند و امتحان بدهند. چهار دانشجو روز بعد به دانشگاه رفتند و استاد آنها را به چهار اتاق جداگانه فرستاد و به هر یک ورقه امتحانی را داد و از آنها خواست که شروع کنند....آنها به اولین مسأله نگاه کردند که 5 نمره داشت. سوال خیلی آسان بود و به راحتی به آن پاسخ دادند.....سپس ورقه را برگرداندند تا به سوال 95 امتیازی پشت ورقه پاسخ بدهند که سوال این بود: « کدام لاستیک پنچر شده بود؟»....!!!

نوشته شده در  دوشنبه 89/5/18ساعت  7:17 صبح  توسط مهفام 
  نظرات دیگران()

از بیزانس سلام ! برتو ای مهربان !

بابا درست حسابی نظر بدید-انتقاد کنید-نقاط ضعف و قوتمون رو بگید !!!

اگه اینچوری پیش برید مجبورم بیخیال وبلاگ شم ها !!!

راستی به این وبلاگ هم سری بزنید - یه وبلاگ عاشقانه ی نو پاست

www.shahrefereshtegan.blogfa.com

 

دکتر علی شریعتی :

 "بیاییدسالهای زنده بودن رادربیداری بگذرانیم چون سالهای زیادی رابه اجبارباید خفت"

 

و  هفت موردی که بدون هفت مورد دیگر خطرناک هست

 

ثروت بدون زحمت

لذت بدون وجدان

دانش بدون شخصیت

تجارت بدون اخلاق

علم بدون انسانیت

عبادت بدون ایثار

سیاست بدون شرافت

 

(از گاندی)

 


نوشته شده در  دوشنبه 89/5/18ساعت  7:17 صبح  توسط مهفام 
  نظرات دیگران()

<      1   2   3   4   5   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
حرف دل
زیبا ترین های 2010به بیان تصویر
طنز ازدواج
شوهر شناسی سنتی
طنز ضد اقایون
[عناوین آرشیوشده]