احساس خسته

پنجشنبه سیاهپوش

نعمت آزرم


بیشماران به خیابان که سیه پوشانند
سوگواران به خون خفته سیاووشانند

شاد پوشند و بنوشند به شادی فردا
خلق کوشنده که امروز سیه پوشانند

نامشان زینت سردفتر آزادی ماست
این به خون خفته جوانان نه فراموشانند

رودها باز نگردند به سرچشمه ی خویش
چشمه سارند که پیوسته بهم جوشانند

حاصل جنبش ملی به یقین آزادی ست
دختران و پسران تا که چنین کوشانند

مرد و زن خون به جگر در پی فرصت بودند
شیخ پنداشت که دلمرده و خاموشانند

مژده ای میهن افتاده و برخاسته برنا هربار
در رهت پیر و جوان یکدل و همدوشانند

شاد بادی که ز خود جوشی این رستاخیز
دشمنانت ز شگفتی همه مدهوشانند

سایه ی شوم خلافت هم اگر هست هنوز،
هست فرشی که برآن باده خوران نوشانند!

صبح آزادی ما می دمد و می بینم :
دشت در دشت ، گل و سبزه هماغوشانند



پاریس
پنجشنبه 28 خرداد 1388 خورشیدی
روز سوگواری ملی



نوشته شده در  پنج شنبه 89/5/28ساعت  9:30 صبح  توسط مهفام 
  نظرات دیگران()

و سنگفرش های خیابان هنوز در وحشت و بغض زجر آوری
برایشان بی صدا گریه میکنند.
به همه ی آنان !
(( ندا ، خون ، خیابان ))


و بر تمام چاهار راه های جهان
حک شده ای
و عکس های کوچک سه در چاهار
از عصر
تا انفجار فریاد پشت بام ها
در دست مادران می گردد :
– ورودی بزرگ زندان اوین –
" ببخشید
شما تازه آزاد شدید ؟
این عکس بچه ی منه
ندیدینش ؟ "

نه
این عکس ها
سه در چاهار
نبودند
تمام قد
دیده شده اند
آخرین بار
در خیابان
تمام قد
و چشم ها نشانه به روبرو
عبور کرده بودند
از امام حسین
و فردوسی
حرفی برای گفتن نداشت
گذر کرده بودند
درست از قلب دانشگاه
اهدای خون ،
و رسیدند
به انقلاب
که سیاه شده ،
نفس میکشد زیر دوده
با تنگی نفس

عبورکرده بودند
تمام قد
و به رگ های خیابان
سرازیر
و کارگر شمالی
دست هایش قفل
در دست های کارگر جنوبی
و انقلاب
بر سر دست
بلند
بلند ...
بلند می شود

آخ ندااا !
قلب تو اکنون
چند عکس تمام قد را
هل میدهد به سمت آزادی ؟

و بر چاهار راه های
تمام خیابان های جهان
حک شده
تصویر بزرگی از چشمانت
و خون می پاشد
از گلوی تصویر
و در
رگ های خیابان
تزریق
و رعشه گرفته اند
تمام تابلو ها
بر تمام چاهار راه های جهان


ندا ! آااخ !
ندا !
ندا !
قلب تو اکنون
چندین تصویر تمام قد را
هل میدهد ؟

و خون پاشیده در رگ های خیابان ها
کارگر شمالی
کارگر جنوبی
و دوده
از حجم انقلاب
پاک می شود
و این همه
تصویر تمام قد
به و سعت ِ میدان آزادی
خواهند رسید
ندا ! ندا !
آی ! آی !
آی ! ندا !
ما شبیه تو ایم
یا تو شبیه
به این همه تمام قد ؟
چگونه است که یک قلب
می تپد
در این همه
که دویده اند
در رگ های خیابان
و انقلاب را
وصل
به میدان وسیع آزادی
ندا ! آااخ
نداااا ...



علیرضا عسگری
چاهار تیرماه هشتاد و هشت
دوازده روز پس از "انتخابات ریاست جمهوری " ایران


نوشته شده در  پنج شنبه 89/5/28ساعت  9:30 صبح  توسط مهفام 
  نظرات دیگران()


اسماعیل خوئی


ای خسته ز تبعید چو من : آزادی!
برخیز، بیا، دادبزن: آزادی!
باز است به روی ما یکی راه و نه بیش،
راهی که رود سوی وطن: آزادی!

بنویس به روی کٌفر و دین: آزادی!
بنویس به شک و بر یقین: آزادی!
گرخواسته ی تو شادی و آبادی ست،
بنویس به روی آن و این: آزادی!

بنویس به سر درِ زبان: آزادی!
بنویس به بامِ واژگان: آزادی!
آزادی ی مطلق بیان باید داشت
تا بال گشاید به جهان آزادی.

بنویس به هر کتاب نیز: آزادی!
بر آتش و خاک و آب نیز: آزادی!
تنها نه به ماه و بر ستاره، بنویس
بر چهره ی آفتاب نیز: آزادی!

تنها نه به فریاد بگو : آزادی!
بنویس به هر کوچه و کو : آزادی!
ور کوچه و کوببست خود کامه به ما،
بنویس به تخمِ چشمِ او : آزادی !

بنویس به روی هر بهار: آزادی!
بنویس به موی آبشار : آزادی!
بنویس به جوی رهسپار: آزادی!
بنویس به موج بی قرار: آزادی !

بنویس به صبح زرنگار: آزادی!
بنویس به شعرِ آبدار: آزادی!
بر رقصِ نسیم و شاخسار: آزادی!
بر کف زدنِ برگِ چنار: آزادی!

بنویس به زیبایی ی یار: آزادی!
بنویس به لبخند نگارِ: آزادی!
بنویس به شورِ می گسار: آزادی!
بنویس به مستی و خمار: آزادی!

بنویس به عزمِ استوار: آزادی!
بنویس به کینِ ریشه دار: آزادی!
بنویس به خشمِ روزگار : آزادی!
بر نان و به مسکن و به کار : آزادی!

فریاد زن، آی هموطن! آزادی!
دختر! پسر! آی مرد و زن! آزادی!
خواهی وطن آباد و دل ِمردم شاد؟
برخیز بیا داد بزن: آزادی!

ما ز ین شبِ زشت رو گُریزا هستیم؛
پیشاهنگانِ راه ِفردا هستیم:
فردایی از آزادی ی ایران بزرگ،
که رهبرش آخوند نه، خود، ما هستیم.


(به یادم نیست چه روزی از کدام یک ماه های گذشته ی همین امسال و)

دهم مرداد هشتاد و هشت،
بیدرکٌجای لندن


نوشته شده در  پنج شنبه 89/5/28ساعت  9:30 صبح  توسط مهفام 
  نظرات دیگران()

برای بچه های خونین کفن ما
و اسیران اردوگاه های حکومت اسلامی ایران
حسن حسام

من کافرم ( اعلامیه 2)
من کافرم
بر کفر خویشتن
ایمان دارم
و از خدای شما و نظام و رهبرتان
چون روح مرگ
بیزارم
بر باد? باد
جانِ جهانْ تان
در گرد بادِ پُر تَفِ توفانِ مردمان
برچیده باد خیمه ی بیداد
در شعله ی شکفته ی فریاد
وگُر گرفتن عمامه ها و عبا ها
و ریش ها و ردا ها
ایرانِ ما
جهنمتان باد
غاصبان
?
روزی اگر که " غُصه سَر آید "
بر گورِ آن امامِ جماران
سر دسته ی تمامِ جباران
خواهم نوشت
با تُف و تحقیر :
نفرت به تو
و دودمان و تبارت باد
ای سیّدِ اسیر کُشِ جلاد!
نفرت به جانشینانت
نفرت به زاد ورودت باد
?
من کافرم
به کُفر خویشتن
ایمان دارم
و از خدای شما و نظام و رهبرتان
چون روحِ مرگ
بیزارم
اینجا؛
براین سراچه ی تبعید
امروز، مثل همه روز
منتظر
همدستِ موج
موجِ
مردمِ در اوج
با عشق وکینه
می رانم
تا این فلاتِ سوخته ی خونین
مثل بهارِ تازه نفس
سبز و تّر و جوان بشود
چون باغ عاشقان بشود

دریا هوای توفان دارد
می دانم
می دانم
می دانم
می دانم
پس با شما دلیران
انبوهْ مردمان
بر موجِ سرنوشت
می رانم
می رانم
می رانم
می رانم

پاریس ششم مرداد 1388




نوشته شده در  پنج شنبه 89/5/28ساعت  9:30 صبح  توسط مهفام 
  نظرات دیگران()

هادی خرسندی
حقوق بشر کجاست؟
»
خرسندی

با پوزش از هموطنان عزیزم و همزبانان سعدی و عبید و ایرج میرزا... (اگر لازم است!)

پس حقوق بشر کجاست؟ کجاست؟
نکند لای پای اوباماست

یا مگر غفلتاً شبی، روزی
رفته راحت به کون سارکوزی

نکند هیلاری ترش کرده
توی ماتحت شوهرش کرده

یا مگر کرده آنجلا مرکل
توی خیک وزیر صاحبدل

یا که پوتین نموده صاف آن را
مدودف نیز کرده شاف آن را ....

(- "هادیا عفت کلام چه شد؟
ادب و شأن و احترام چه شد؟

شاعر این بار در غضب شده است
ادبیات بی‌ادب شده است!")

- گور بابای عفت و عصمت
دیگرم نیست فکر این قسمت

در خیابان که خون شده دلمه
گور بابای عفت کلمه

گرچه گوئی که غافل از ادبم
باز از خشم خویشتن عقبم!

من در این روزگار خونالود
با ادب‌تر ازین نخواهم بود!

***

تازه آن برلس ِ فلان، مانده
گوردون ِ گنده‌بک، براون، مانده

رهبر چین و رهبر ژاپن
آن دو دیوث ِ پشت دولا کن

از حقوق‌بشر چه میدانند
فقط اخبار نفت میخوانند

ولی البته بود اگر صرفش
کس نمیبود غافل از حرفش

از اوباما بگیر تا پوتین
از پوتین تا هو-جین-تاو در چین

از پکن هم بگیر تا توکیو
خدمت حضرت تارو-آسو

آنطرف تا هلند کاسبکار
"پاچه‌خواران" دولت و دربار

ناگهان صحبت حقوق بشر
مینمودند جمله، سرتاسر

همه بر سر زنان و ناله کنان
همه ماتم گرفته، تعزیه‌خوان

که حقوق بشر چرا کم شد؟
آخ که دنیای ما پر از غم شد!

آخ که بنده نخفتم اوری نایت
فکر ایرانم و هیومن رایت!

ولی امروز این حقوق بشر
رفته با سر به جای نابدتر!

***

های ای رهبران غربی کور!
لال‌های کثیف خاور دور !

های ای جاکشان ِ لیدی و جنت!
که رئیسید یا پرزیدنت!

هیچ باتوم خورده بر سرتان؟
روی اسفالت مرده دخترتان؟

هیچ فرزندتان اسیر شده؟
خرد و درمانده و خمیر شده؟

های ای رهبران ریز و درشت
هیچکس از شما عزیزی کشت؟

نوجوان شما به کهریزک
نشده مثل مال ما بی‌شک ...

از خفقانتان بود معلوم
که خبر گشته‌اید از باتوم

غم ما را اگرچه می‌بینید
جز گل از باغ ما نمی‌چینید

تا بود باغ ما پر از گل ِ نفت
غمتان نیست که چه بر ما رفت

نفت ما خون خالص و ناب است
خون صدها ندا و سهراب است

خون قربانیان استبداد
توی ایران و حومه‌ی بغداد

پس بنوشید بهر پرخونی
از اوباما الی برلس-کونی!

تف به روی شما یکایک‌تان
چهره‌های حقیر مضحکتان

تف به روی شما همه با هم
بجز این از شما نمیخواهم!

***

ما که مسئول مشکل خویشیم
هریک از جمله‌ی شما بیشیم

بی‌نیاز از همه شما هستیم
ملتی فحل و خودکفا هستیم

چوب اگر لای چرخمان ننهید
به حکومتگران کمک ندهید

برحذر از شما و خوشحالیم
که جوان ملتی کهنسالیم

ما جوانان پرتوان داریم
فکر و برنامه‌ی جوان داریم

مادرانی که توی میدانند
زن آزادفکر ایرانند

مردها پرتلاش و با ایمان
مثل ستارخان و باقرخان

مردمانند اهل اندیشه
با صفا، با غرور، با ریشه

همه کوشنده‌ی ره وطنند
نه که مهمل‌نویس مثل منند!

من هم آماده‌ام پی پوزش
که همه نرو-هایم آمد کش

پشت پی.سی. نشسته نیمه‌ی شب
رفت کیبورد راه ضد ادب!

ای شما رهبران این دنیا
معذرت خواهم از حضور شما

از اوباما و مرکل و پوتین
رهبران عزیز ژاپن و چین

سرکوزی و براون و آن دیگر
همگی از دم و الی آخر

از حضور شمام شرمنده
که شدم ناگه از زمین کنده!

قصد من هم نبود بی‌ادبی
ولی از دستتان شدم عصبی

که تماشاگر قضایائید
شاهد قتل بچه‌ی مائید

ولی اصلاً نمیگزد ککتان
تف به قبر بابای تک‌ تکتان!

من که از کوره باز در رفتم
ای "برادر" برس که سر رفتم ...!

18 مرداد - لندن

نوشته شده در  پنج شنبه 89/5/28ساعت  9:30 صبح  توسط مهفام 
  نظرات دیگران()

<   <<   6   7   8   9   10   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
حرف دل
زیبا ترین های 2010به بیان تصویر
طنز ازدواج
شوهر شناسی سنتی
طنز ضد اقایون
[عناوین آرشیوشده]